به گزارش سینماپرس، شاید اغراق نباشد اگر بگوییم «استفن کینگ» تنها نویسندهای است که سینمای هالیوود تا به حال شمار زیادی از آثار و نوشتههایش را به صورت فیلم یا سریال درآورده است. این نویسنده آمریکایی که تاکنون بیش از ۲۰۰ اثر ادبی و حدود ۴۵رمان چاپ کرده، رکورد بیشترین آثار چاپ شده از یک نویسنده، در ژانر ترسناک و ماوراءالطبیعه را نیز دارد.
تاکنون ۴۸ فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی با اقتباس از کتابهای کینگ ساخته شده، البته این تعداد فیلم و سریال به معنی با کیفیت بودن تمام این آثار نیست و در واقعیت، تعداد انگشتشماری از آثار کینگ که به صورت فیلم سینمایی یا سریال درآمدهاند، توانستهاند تحسین منتقدان و تماشاگران را برانگیزند.
این نویسنده آمریکایی -که دوران کودکی پرتلاش و سختی را گذرانده است- در بیشتر آثار خود، مفاهیمی از ماوراءالطبیعه و وحشت را عجین کرده و مخاطبانش را با ترس، پای داستانهایش نگه میدارد. سینمای هالیوود بیشتر از هر نویسنده دیگری روی آثار او سرمایهگذاری کرده است و کینگ هم برخلاف خیلی از نویسندههای دیگر که با ساخت فیلم از کتابشان مشکل دارند، در این مورد بههیچعنوان سخت نمیگیرد و حتی از تبدیل بیشتر آثارش به فیلم و سریال و بهدست آوردن شهرت بیشتر، استقبال میکند.
در مصاحبههایی که تا به حال با استفن کینگ صورت گرفته است، او بیان کرده هرگز خدا را انکار نمیکند، ولی نقش این خدا در داستانهای کینگ همیشه در حد یک کلمه است و به جایش شیاطین درونی و بیرونی، در این داستانها جولان میدهند. در دنیای داستانهای کینگ، انسان موجودی است که یا بهوسیله شیاطین احاطه شده یا خود در نقش شیطانی قدرتمند، در زندگی مادی، از فرصت محدودش استفاده میکند و برای دیگر همنوعان خود، عذاب و دردسر میآفریند.
استفن کینگ معمولا میگوید از آثار نویسندههای مختلفی چون «برام استوکر»، «اچ پی لاوکرفت» و... برای نوشتن داستانهایش الهام گرفته است و این داستانها ربط مستقیمی با زندگی شخصی او ندارند، اما بر خلاف این ادعا، همیشه ردپایی از زندگی شخصی کینگ در این داستانها وجود دارد. برای مثال کینگ کتاب «مورد نیاز» یا (Needful Things) را دقیقا بعد از رهایی از اعتیاد به الکل و داروهای مخدر نوشت یا در سال ۱۹۹۹ و درحالیکه از جراحتهای یک تصادف رانندگی رنج میبرد، شروع به نوشتن داستانی با نام «کابوسگیر» (Dreamcatcher) کرد که تاثیر آن حادثه بر این داستان کاملا مشهود است.
در داستانهای کینگ معمولا شیاطین، زامبیها، خونآشامها و... بههمراه انسانهای نهچندان خوب، قهرمانان و ضد قهرمانان را تشکیل میدهند و در کنار هم، تصویری فانتزی و ترسناک برای مخاطبان میسازند.
ما در این مقاله قصد داریم به بهانه اکران قسمت دوم فیلم «آن» که رکورد فروش ژانر وحشت را بعد از سالها جابهجا کرد، تعدادی از اقتباسهای موفق از آثار استفن کینگ، در سینمای هالیوود را بررسی کنیم.
«آن» قسمت دوم
«آن» قسمت دوم یا (It Chapter Two) نام فیلمی در ژانر فراطبیعی و ترسناک به کارگردانی «اندی موشیاتی» و محصول سال ۲۰۱۹ است. این فیلم بخش دوم و ادامه فیلم «آن» محصول سال ۲۰۱۷ است که با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته استفن کینگ، ساخته شده بود.
«آن» (It) یک کتاب از ژانر وحشت به قلم استیون کینگ است که نخستینبار در سال ۱۹۸۶ منتشر شد. تاکنون دو اقتباس از روی این کتاب انجام شده است. ابتدا یک مینیسریال در سال ۱۹۹۰ ساخته شده که با واکنشهای ضد و نقیضی مواجه شد و سپس در سال ۲۰۱۷ فیلم بلند سینمایی بهنام «آن» براساس این رمان ساخته شد که توانست به پرفروشترین فیلم ترسناک تاریخ تبدیل شود.
داستان قسمت دوم فیلم «آن»، در ادامه قسمت اول است و در این قسمت ۲۷ سال از اتفاقات ترسناک تابستان سال ۱۹۸۹ میگذرد. اعضای باشگاه بازندهها، حالا هرکدام بزرگ شدهاند و زندگی شخصی و مشکلات خود را دارند. همه چیز به ظاهر خوب پیش میرود تا اینکه یک تماس تلفنی مرموز، دوباره آنها را به زادگاه و محل زندگی سابقشان، یعنی شهر «دِری» بازمیگرداند؛ جایی که باشگاه بازندهها دوباره با ترسهای قدیمی خود مواجه میشوند و تصمیم میگیرند برای نبرد نهایی با دشمن دیرینه خود، یعنی «پنی وایز»، آماده شوند...
در قسمت دوم «آن»، روند داستان تندتر از قسمت اول پیش میرود و اعضای گروه بازندهها، که بر حسب اتفاق همگی در زندگی خود به طرز اغراقآمیزی موفق و ثروتمند نیز شدهاند، دوباره دور هم جمع میشوند؛ اما اینبار بر خلاف قسمت اول، این گروه با راهنمایی «مایک» که یکی از اعضای گروه است، راهحلی به قول معروف باستانی که متعلق به سرخپوستان است را برای نابودی پنی وایز پیدا میکنند که البته درنهایت این راهحل، کمکی به نابودی پنی وایز نمیکند و سرانجام معلوم میشود که خود سرخپوستان هم نتوانستند با راهحلشان مقابل این موجود اهریمنی موفق باشند. به هر حال و با وجود همه سختیهایی که سر راه گروه بازندههاست، درنهایت ماجراجویان سفیدپوست برای رسیدن به هدفشان، راه خود را پیدا میکنند و بار دیگر قهرمانان آمریکایی، دنیا را از دست بدی و پلیدی نجات میدهند و پنی وایز را نابود میکنند.
در قسمت دوم فیلم «آن»، طبق روال چند سال اخیر هالیوود، بین اعضای این گروه، یک شخصیت همجنسباز و یک زن فمنیست وجود دارد. «ریچی»، پسر بددهن و عینکی کوچک حالا بزرگ شده و بزرگترین ترسش این مساله است که مردم به راز او که گرایش همجنسخواهیاش است، پی ببرند. از طرف دیگر «بِوِرلی» یا همان دختر مو قرمز که پیش از این از شر پدر شیطانیاش نجات پیدا کرده بود، حالا شوهر متجاوز و بدرفتار خود را ترک میکند و بهعنوان زنی مستقل برای شرکت در این ماجراجویی و یافتن عشق گذشتهاش، اقدام میکند.
در قسمت دوم فیلم «آن»، شخصیت یهودی همیشه وحشتزده یا همان «استنلی» در همان ابتدای راه، از ترس رودررویی با پنی وایز، خودکشی میکند و گروه را تنها میگذارد، اما در انتها از این شخصیت، بهعنوان قهرمانی که راه را برای دوستانش باز کرده، یاد میشود و بهنوعی از ماجرای فرار او، تقدیر میشود. با این پایانبندی سفارشی، فیلم «آن» ثابت میکند که مظلومنمایی برای یهودیان در هالیوود، علاوهبر ژانر درام و تاریخی، در ژانر وحشت و برای شخصیتهای بزدل هم نفوذ کرده و تمامی ندارد...
مهمترین مسالهای که به غیر از منتقدان، مخاطبان عام هم در این سری از فیلم «آن» میبینند، این مطلب است که قسمت دوم، بههیچعنوان مانند قسمت اول، ترسناک نیست. کارگردان سعی کرده با کمک گرفتن از انواع جلوههای ویژه، زامبیها، موجودات چندشآور خارج از کنترل و... ترس آن قسمت اول را که ترسی درونی و عمیق بود، تکرار کند؛ ولی درنهایت موفق نمیشود و «آن» در قسمت دوم تنها میتواند عنوان قسمت دوم را یدک بکشد و به لطف پایان خوش و هالیوودیاش، بینندگان کلاسیک را که خیلی هم بهدنبال ترسیدن نیستند، راضی کند.
قسمت اول فیلم آن، با بودجه ۳۵ میلیونی چیزی حدود ۷۰۰ میلیون دلار در گیشه فروخت که رکورد فروش فیلم ترسناک را شکست و قسمت دوم هم برای دو هفته در صدر جدول فروش بود و بعید نیست که بتواند رکورد فروش قسمت اول را بشکند.
رستگاری در شاوشنک
«رستگاری در شاوشنک» یا (The Shawshank Redemption) نام فیلمی در ژانر درام، جنایی و معمایی به کارگردانی «فرانک دارابونت» و محصول سال ۱۹۹۴ است. این فیلم براساس داستان کوتاهی از استفن کینگ به نام «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» ساخته شده است.
داستان فیلم رستگاری در شاوشنک، در مورد زندگی اندی دوفرسن (تیم رابینز) است. اندی، بانکدار جوانی است که به جرم قتل همسر و معشوقه پنهانی همسرش، به حبس ابد در زندان ایالتی شاوشنک محکوم میشود. او که خود را بیگناه میداند مدام در طول دادگاه تکرار میکند که جرمی مرتکب نشده، ولی کسی اهمیتی به اندی نمیدهد چراکه تمام مدارک علیه اوست، بههمیندلیل هم اندی به زندان میرود.
اندی در زندان مجبور میشود با انواع مختلفی از مشکلات دستوپنجه نرم کند و در همین کشاکش با «آلیس بوید رِدینگ» (مورگان فریمن) یکی از زندانیهای سیاهپوست که راوی داستان هم هست، آشنا میشود. آلیس که به این مشهور است میتواند هرچیزی را در زندان فراهم کند، به درخواست اندی برایش چکشی کوچک و چند خردهریز دیگر تهیه میکند و...
فیلم رستگاری در شاوشنک برخلاف دیگر اقتباسها و نوشتههای استفن کینگ -که فضایی ماوراءالطبیعه دارند- داستان انسانهای معمولی و درامی از یک زندگی عادی است. نگاه سازندگان رستگاری در شاوشنک، به مساله اخلاق و انسانیت، در رستگاری ظاهری و خلاصی از موقعیت ناگوار خلاصه میشود و صدالبته که این رستگاری به موفقیت و عدم موفقیت برمیگردد. مخاطب وقتی اندی به زندان میافتد، برایش تاسف میخورد و وقتی موفق به دزدی از یک دزد و فرار از زندان میشود، خوشحال شده و این همان تصویری است که از رستگاری ترسیم میشود.
فیلم رستگاری در شاوشنک در زمان خود چنان در تاثیر روی مخاطب، موفق میشود که با وجود فروش متوسطی که در گیشه داشت، توانست بالاترین امتیاز را از جانب مخاطبان به دست بیاورد و لقب بهترین فیلم تاریخ را در سایت imdb از آن خود کند. این فیلم توانست با بودجه ۲۵ میلیونی، فروشی حدود ۵۸ میلیون دلار داشته باشد. رستگاری در شاوشنک برخلاف انتظار تهیهکنندگان و پیشبینی آنها نتوانست فروش فوقالعادهای را در زمان اکرانش به دست بیاورد و در عوض بعد از اکران، این ضرر با فروش نسخههای ویدئویی جبران شد.
ارسال نظر